الکتروسیکلت

شارژر موبایل مخصوص موتور

الکتروسیکلت

شارژر موبایل مخصوص موتور

سلام خوش آمدید

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتماد به نفس» ثبت شده است

آیا به حرفی که می‌زنید وفادار هستید یا اغلب اوقات از انجام کاری که قول داده‌اید انجام می‌دهید سرباز می‌زنید؟ بسیاری از ما اغلب اوقات درگیر موضوعات اینچنینی هستیم. برخی از افراد می‌گویند که تماس می‌گیرند و دیگر با شما تماس نمی‌گیرند. برخی دیگر می‌گویند که پیگیر یک پروژه خواهند شد و در آینده این چنین نخواهد شد. برخی دیگر می‌گویند که کاری را در مدت زمان خاص انجام می‌دهند و متاسفانه زیر حرفشان می‌زنند.

شما نسبت به افرادی که اینگونه رفتار می‌کنند چه حسی دارید؟ کسانی که می‌گویند کاری را به انجام می‌رسانند، اما در واقع هرگز به عهدشان وفا نمی‌کنند.

قبل از صحبت راجع به اهمیت ایستادگی بر روی حرف‌هایمان، بعد نیست به این موضوع نگاه کنیم که چطور ممکن است یک فرد به حرفهایی که می‌زند عمل نکند، چه عواملی منجر به بروز این رفتار می‌شود؟

اگر از این دسته از افراد هستید، دو دلیل اصلی عامل بروز این رفتار در شما هستند:

- زمانی که فردی از شما درخواست می‌کند کاری را انجام دهید، شما برای اینکه وی احساس بدی نسبت به شما پیدا نکند سعی می‌کنید تا به او جواب مثبت دهید، حتی اگر خودتان علاقه‌ای برای انجام آن ندارید. در حالیکه اگر واقعاً نمی‌توانید، باید«نه گفتن» را بیاموزید و از آن بهره جویید.

- شما بله را می‌گویید و فکر می‌کنید که می‌توانید کار را انجام دهید، این در حالیست که بخش دیگر وجودتان در مقابل اینکه تحت کنترل قرار بگیرد مقاومت می‌کند. آیا این مهمتر است که تحت کنترل باشید یا اینکه بر سر حرفتان بمانید؟


پنج دلیلی که نشان می‌دهد یا باید چیزی را قبول نکنیم، و یا باید به قول‌مان عمل کنیم:

 کمال
برای من، انجام دادن آنچه که حرفش را می‌زنم، به معنی کمال و بی‌نقصی‌ام است. زمانی که بر سر حرفم نمی‌ایستم، احساسی بدی دارم. حرف من برای خودم ارزش دارد و من آن را سبک نمی‌گیرم. اما اگر شما حرفی می‌زنید یا قولی می‌دهید که برایتان ارزشی ندارد، باید علت را پیدا کنید.

  • علی واحدی

با سلام.....

ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه یه پسر جوونی که حکم اعدامش صادر شده بود به جرم تجاوز به یک دختر جوان! و یکی از دوستان در طی مصاحبه ای که با عاملان این ماجرا داشتند این ماجرا رو برام تعریف کرده بودند و من هم امروز این ماجرا رو کوتاه برای شما تعریف میکنم و یه نقد کوتاه هم بر این ماجرا خواهم داشت!

این پسر که حالا طناب دار رو روز به روز به خودش نزدیک تر می دید ، علاوه بر تجاوز  چند ضربه چاقو هم به دختر زده بود و آخر سر در بیابانی رها کرده بود! ( معجزه اصلی زنده موندن این دختر بود!)

وقتی این پسر دستگیر شده بود و در مصاحبه ای که با او داشتند در جواب این سوال که چرا اون دختر رو برای تجاوز دزدیدی؟ جواب داده بود که:

" طبق معمول و عادت روزانه گوشه خیابون بودم که دیدم او با مانتوی تنگ و کوتاه و آرایش غلیط از نزدیکی ما رد شد و برق این همه زرق و برق چشامو کور کرد و عقل و هوشمو با هم برد،همین امر باعث شد تا.................." ( دزدی و تجاوز و چاقو زدن هم بقیه ماجرا! )

و وقتی این علت رو به دختر گفته بودن: اون با دستپاچگی گفته بود که :

" به فرض من اینطور لباس پوشیده بودم ، اون که نباید به صرف لباسم تحریک بشه و مثل یه حیوون باهام رفتار کنه!!

خوب تا اینجای ماجرا رو همگی متوجه شدید ! حالا یه سوال؟

رفتار حیوانی یعنی چه؟ من اینطور تعریفش میکنم:

 هر رفتاری که بدون اندیشیدن و با جهالت و فقط به تحریک غریزه انجام بگیره.

طبق این تعریف قطعا کار این پسر حیوانیه! اما این یه طرف ماجراست! فکر نمیکنید عمل این دختر خانوم باعث چنین ماجرایی شده؟

آیا با این همه  هشدار به اینکه یه زن مسلمون به تصریح قرآن نباید با زینت بیرون بیاد  و تو روانشناسی مردها هم ثابت شده که مردها نسبت به تحریک های چشمی بسیار حساسند و البته خود خانمها هم چنین مسئله ای رو شنیدند و بارها چنین مسئله ای رو تجربه کردند ، این طرز لباس پوشیدن انسانی و با اندیشه بوده و یا فقط به تحریک حس خودنمایی و غریزه عشوه گری و به بهانه مد سال و ... صورت گرفته؟!! 

جالب اینجاست که طبق گفته ی مصاحبه گر در هنگام مصاحبه هم طرز پوشش این خانوم هنوز هم نامناسب بود و مثل اینکه از ماجرا عبرت نگرفته بود!

پس قبول کنیم که هر آنچه از بدی بهمون میرسه از خودمونه! و مقصر اصلی خودمونیم! این فقط یکی از هزاران ماجرایی بود که هر روز در گوشه کنار کشور اتفاق می افته و خیلی ها به راحتی از کنار این خبر ها رد میشیم! انگار نه انگار....

  • علی واحدی

پرنده هایی که روی شاخه نشستند،هرگز ترس ازشکستن شاخه ندارند اعتماد آنهابه شاخه ها نیست بلکه به بال هایشان است..همیشه به خودت اعتماد داشته باش
 "خودت راباور کن"

  • علی واحدی

 

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت ،

در مورد اقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به ادم های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چین !! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!

کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !

قند تو دلم اب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اون قدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟؟

  • علی واحدی

1. اگر می دانید یا تصور می کنید که می توانید کاری را انجام دهید، پس دست به کار شوید
  • علی واحدی